متن آهنگ
میدونی
زندگی
در حال اتفاق افتادن نیست
در حال بازتاب کردنه
در حال ری اکشن به تو
به باور هات
و انرژیت
میخوام صبح پاشم کافیمو بخورم
پی ام بازیای کاریمو بکنم
برم تو تراس و با مدیتیشن
تو رگ زمین و آسمون آبی رو پر کنم
میرم پای کار تو استودیو
درامزو میچینم و روش ملودیو
کیک رو ضربان نت رو جریان
تا غروب میسازم با قلب و شریان
ساعت ۸ شده دیت دیر نشه
اون ملکس که پیگیر منه
بعد دو سال هنو استرس دارم
با این که وقتی بامه همه چی سیف میگذره
صبر کردنام نتیجه داد
کامبک نکردم با سلیطه ها
به اون روابط تاریک، که جام توش نبود
پ طبیعت کرد برام دریچه باز
بازم نفس میاد و میره
من تو لحظه ی حالم
هیچ وقت بم نگو دیره
چون زندگی همینه
من ریشم تو زمینه
چون به منشائش وصلم
این روح الهیمو
اهریمن نمیگیره
میخوام بت بگم با رگتون
تن به هر کار خزی نده حیف عمر
هدفو تشنه کن
تو اگه گره خورد
به اون کتو آینه دیدی تکیه کن
که برسه بت
آرزوی دلت
نکن اینقد گله
نذا دارک بشه تمت
بغضِ سگو ولش
اون میکنه لهت
غم داره چشت ولی
نذا بدت بههت مسیر
بگو نه
قول دادم بمونم
تو این راه، من زاده ی نورم
وقتی تنمو زخمی کنی
تابششو میبینی تو رگ
بازم نفس میاد و میره
من تو لحظه ی حالم
هیچ وقت بم نگو دیره
چون زندگی همینه
من ریشم تو زمینه
چون به منشائش وصلم
این روح الهیمو
اهریمن نمیگیره
میگن اون لحظه آخر
که تو داری میمیری
تمام روزای عمرتو
جلو چشت میبینی
سخته
تلخه ولی حقیقت داره
میخوام اون لحظه بخندم نمیخوام سکانسا شبی هم باشه